سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
اشعاری از سید حسن حسینی - دنیای تربیت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://prim.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ

هلا ، روز و شب فانی چشم تو
دلم شد چراغانی چشم تو

به مهمان شراب عطش می دهد
شگفت است مهمانی چشم تو

بنا را بر اصل خماری نهاد
ز روز ازل بانی چشم تو

پر از مثنوی های رندانه است
شب شعر عرفانی چشم تو

تویی قطب روحانی جان من
منم سالک فانی چشم تو

دلم نیمه شب ها قدم می زند
در آفاق بارانی چشم تو

شفا می دهد آشکارا به دل
اشارت پنهانی چشم تو

هلا توشه راه دریا دلان
مفاهیم طوفانی چشم تو

مرا جذب آیین آیینه کرد
کرامات نورانی چشم تو

از این پس مرید نگاه توام
به آیات قرآنی چشم تو

*************************

آن چه از هجران تو بر جان ناشادم رسید
از گناه اولین بر حضرت آدم رسید

گوشه‌گیری کردم از آوازهای رنگرنگ
زخمه‌ها بر ساز دل از دست بی‌دادم رسید

قصه شیرین عشقم رفت از خاطر ولی
کوهی از اندوه و ناکامی به فرهادم رسید

مثل شمعی محتضر آماج تاریکی شدم
تیر آخر بر جگر از چلة بادم رسید

شب خرابم کرد اما چشم‌های روشنت
باردیگر هم به داد ظلمت‌آبادم رسید

سرخوشم با این همه زیرا که میراث جنون
نسل اندر نسل از آباء و اجدادم رسیدم

هیچ کس داد من از فریاد جان‌فرسا نداد
عاقبت خاموشی مطلق به فریادم رسید

***************************

بدون اطلاع قبلی
دم در بیمارستان شهید می‌شوم
نگهبانی دست مرا می‌گیرد
و به سمت بهشت می‌برد
به غرفه‌های ستاره و گل
قدم می‌نهم
جام‌های بهشتی
یک‌بارمصرف است
سیگاری روشن می‌کنم
و خاکسترش را در ملکوت می‌تکانم
سکوت می‌شکند
مومنان از زیارت هم جا می‌‌خورند
جام پنجره‌ها
لبریز از سوال
روی دست کنج‌کاوی‌ها چرکین می‌شود
فرشته من ساعت می‌زند
و نگهبان بدون اطلاع قبلی
از پیروزی شیعیان جنوب لبنان
حراست می‌کند
ایندرال، آدرنالین، منشاوی، آرنولد...
خسته‌ام از بازیگوشی
میان خیابان
و عبور از خط‌کشی‌های منطقه‌دار
هستی
حس می‌کنم حوصله‌ی مرا ندارد
در کنار ستاره و گل
سرم به چارچوب‌های خیالی می‌خورد
بدون اطلاع قبلی
دم در بیمارستان شهید می‌شوم
و در حاشیه میدان شهدا
فرشته‌ی جوانی در دل آه می‌کشد
و آرزوهای گرسنه مرا بدرقه می‌کند...

**************************

در جایگاه تنگ فراموشی
در خواب سرد زنگ
فرو بودم
دستی مرا کشید
با خون خصم
دستی مرا جلا داد
من
شمشیر باستانی شرقم
اصحاب آفتاب بر قبضه‌ی قدیمی من کندند:
«یاران مصطفی
شمشیر زرنگار
حمایل نمی‌کنند...»
من
شمشیر باستانی شرقم:
پرورده‌ی مصاف
بی‌زار از غلاف!

***********************

شاعری وارد دانشکده شد
دم در
ذوق خود را به «نگهبانی» داد!

************************

 


[ پنج شنبه 92/6/21 ] [ 4:31 عصر ] [ فاضل تقی پور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ جهت درج مقالات علمی وتربیتی آماده شده است
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 62117


کاربردی ترین کدهای وبلاگ نویسان

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس

دریافت کد آپلود سنتر

آپلود عکس

آپلود عکس